شاید بتوان خلاقیت را اینطور تصویر کرد که نوعی توانایی در تولید ایدههای نو از طریق ترکیب، تغییر و دوباره بهکارگیری ایدهها و ارائه یک طرح جدید است. گاهی این ترکیب یک خروجی بسیار جذاب و دوستداشتنی ارائه میکند که همه از آن بهعنوان یک خلاقیت نام میبرند و گاهی هم خروجی، یک ایده یا یک محصول غیرکاربردی است که نشانی از نبوغ و خلاقیت در آن نخواهید دید.
بسیاری اوقات «اولینها»، نشانی از خلاقیت را در خود دارند؛ اولین دارو، اولین وسیله نقلیه، اولین خودرو و بسیاری اولینها که نشان میدهد صاحبان ایده و آنهایی که ایده را به واقعیت تبدیل کردهاند چقدر باهوش، توانا و خلق بودهاند. اما همیشه خلاقیت و خلاق بودن برای اولینها نیست؛ بلکه ارایه یک طرح جدید از یک محصول یا ایده تکراری هم میتواند به نوعی خلاقیت به حساب آید به شرطی که در در این راه با نگاهی جدید و از دریچهای متفاوت به موضوع نگاه شده باشد.
به همین دلیل و برای اینکه در دنیای پرسرعت رقابتی امروز موفق و برنده باشید باید «خلاق بودن» را بیاموزیم، بهتر از قبل عمل کنیم و قوهی خلاقیت خود را تقویت کنیم.
خلاق بودن و خلاقیت هم مثل بسیاری قابلیتهای دیگر یادگرفتنی، تمرین کردنی و تقویت شدنی است. پس سؤالی که در اینجا میتوان پرسید این است که افراد خلاق چه ویژگیهایی دارند؟ این افراد چطور خلاقیت خود را تقویت میکنند؟
اگر بخواهیم ویژگی افراد خلاق را بررسی کنیم بهاحتمالزیاد به یک لیست بلندبالا از ویژگیهایی میرسیم که باید در مورد هرکدام از آنها بهدقت وقت صرف و آنها را معرفی و بررسی کنیم؛ اما بهصورت کلی میتوانیم به برخی از ویژگیهای این افراد اشاره کنیم.
اگر هنرمند، نویسنده، موسیقیدان، عکاس یا طراح هستید، بهاحتمال زیاد در برخی از مقاطع زندگی، از شما بهعنوان شخصی «خلاق» یاد شده است؛ همچنین ممکن است در کسبکار خود ایده جدیدی داشته باشید یا در یکی از کلاسهایتان، اثری را به شیوه ارزشمندی تفسیر کرده باشید و استاد، شما را بهخاطر دیدگاه یا ایده متفاوتتان، تحسین کرده باشد؛ در واقع این خلاقیت شماست که باعث ارزش آفرینی یا تحسین شده است.
تعاریف خلاقیت
خلاقیت، یکی از صفاتی است که به نظر میرسد افراد بهطور ذاتی آن را درک میکنند؛ اما در واقع اگر از آنها بخواهید که آن را تعریف کنند، نمیتوانند. بهراحتی میتوانید از افراد خلاق، مانند فریدا کالو (Frida Kahlo)، استیو جابز (Steve Jobs)، استیو وزنیاک (Steve Wozniak) و انیشتین (Einstein) و نتایج خلاقیت ایشان، مثل رمانها، اختراعات یا روشی جدید برای نگاه به جهان، لیستی تهیه کنید؛ اما درک واقعی مفهوم آن دشوار است.
اما بالاخره باید از یک جا شروع کرد. با تعریف سادهای از خلاقیت آغاز میکنیم:
خلاقیت، توانایی تفکر یا عمل، فراتر از روشهای معمول است؛ همچنین شیوهها، مفاهیم و ایدههای جدید و اصلی را پرورش میدهد.
بیایید این تعریف را ساده کنیم:
۱. خلاقیت، یک توانایی محسوب میشود؛ خلاقیت میتواند توانایی یک مایل دویدن، انجام محاسبات یا خواندن غزلی از شکسپیر (Shakespeare) باشد؛ بنابراین مهارتی است که به افراد اختصاص دارد. شاید بعضی از اشخاص بهطور طبیعی این توانایی را داشته باشند، اما دیگران نیز میتوانند با صرف تلاش و زمان، آن را به دست آورند.
۲. خلاقیت، از روشهای معمول فراتر میرود؛ فراتررفتن به این معنا است که محدودیتهای موجود را بشناسیم و در چارچوب آنها تلاش کنیم.
۳. خلاقیت، چیزهای جدید و اصلی را توسعه میدهد؛ فکر میکنم کلمه کلیدی در اینجا «توسعه» است. خلاقیت، فراتر از تصور است؛ به توسعه مربوط میشود. اگر ایدهای داشته باشید، برای تحقیق و اثبات آن تلاش میکنید. اگر روند جدیدی در ذهنتان باشد، آن را امتحان میکنید و کاراییاش را میسنجید؛ بنابراین اگر خلاقیت بهشکل یک موضوع باشد، در واقع شما آن را شکل میدهید و میسازید.
بهبیان سادهتر، خلاقیت مستلزم تبدیل ایدهها، تخیل و رویاهای شما به واقعیت است. وقتی خلاق هستید، میتوانید الگوهای پنهان را مشاهده کنید، بین چیزهایی که معمولا مرتبط نیستند، پیوند برقرار کنید و ایدههای جدیدی را به وجود آورید. توانایی خلاقیت، به تفکر خلاق بستگی دارد که آن هم به تلاش سختی نیازمند است.
میهالی چکزنتمیلی (Mihaly Csikszentmihaly)، نویسنده کتاب «خلاقیت: روانشناسی کشف و اختراع» (Creativity: The Psychology of Discovery and Invention)، تعریف بسیار مناسبی را از این کلمه ارائه کرده است. او نوشته است که: «خلاقیت، منبع اصلی معنا در زندگی ما به شمار میآید. اکثر چیزهای جالب و مهم، نتیجه خلاقیت هستند و وقتی درگیر آن هستیم، احساس میکنیم که نسبت به بقیه افراد، بیشتر زندگی میکنیم.»
او بهخاطر سخنرانی تد (Ted Talk) خود درمورد خلاقیت که بهعنوان «راز خوشبختی» نیز شناخته میشود، معروف شده است. او در این سخنرانی گفته است که وقتی کاملا مشغول خلق چیزهای جدید هستیم، مثلا نوشتن نتهای موسیقی، به احساسات جسمانی یا هر مشکلی که ممکن است در خانه داشته باشیم، توجه نمیکنیم.
چکزنتمیلی با اشاره به شخصی که در میانه روند خلاقیت قرار دارد، گفته است: «او حتی نمیتواند گرسنگی یا خستگی را احساس کند. احساسات فیزیکی و هویت او از هوشیاریاش خارج میشوند، زیرا او به آنها توجه کافی ندارد؛ مثل وقتی که باید تمام توجهمان را بهسمت کار مهمی معطوف کنیم و درعین حال، وجود خودمان را فراموش کنیم.»
خلاقیت، پدیده نسبتا جدیدی است
حدود ۶۰ تا ۸۰ سال است که به خلاقیت اهمیت داده میشود. شاید اینگونه بپرسید: پس هنرمندان و مخترعان شگفتانگیزی که قرنهای پیش زندگی میکردند، مثل ایزاک نیوتون (Sir Isaac Newton) و مارک تواین (Mark Twain) خلاق نبودهاند؟!
من مطمئنا کسی نیستم که پدران تام ساویر (Tom Sawyer) و گرانش را زیر سؤال ببرم. آنچه میگویم این است که مفهوم خلاقیت همان طور که آن را درک میکنیم، حتی اگر بسیار همهگیر نیز به نظر برسد، تا اواسط قرن گذشته، جزء واژگان محبوب جوامع نبوده است.
ایدهها یا پیشرفتهایی که ما امروزه به خلاقیت فرد نسبت میدهیم، در بسیاری از فرهنگهای باستانی، بهعنوان یک «کشف» تلقی میشدند؛ حتی آثار هنری، بهعنوان تقلیدی از طبیعت به نظر میرسیدند نه نوعی از آفرینش.
در دنیای مسیحی قرون وسطی، ایدههای خلاق، بهعنوان «الهام» از سوی خدا شمرده میشدند.
با طلوع عصر روشنگری، تغییر تدریجی را بهسمت «مسئولیت فردی» آغاز کردیم، اما حتی در این زمان، تمرکز روی تخیل و شعور بود. هر دو قطعا بخشی از تعریف مدرن خلاقیت به حساب میآیند، اما بهطور کامل معادل هم نیستند.
اندیشه خلاقیت مدرن، در دهه ۱۹۲۰ ظهور کرد. با تولد روانشناسی در اواخر قرن ۱۹، پارادایمها در جهان غرب تغییر یافتند تا تمرکز بیشتری روی افراد و همچنین تواناییها و شخصیتهای منحصربهفرد ما قرار بگیرد. «شخصیت»، یکی دیگر از مواردی است که به نظر ما ذاتی است، اما تا زمان فروید (Freud) واقعی نبود. خلاقیت، بهعنوان توانایی یا یک ویژگی شخصیتی، اولین بار پس از کتاب هنر اندیشه (Art of Thought) گراهام والاس (Graham Wallas) محبوبیت پیدا کرد.
به این ترتیب، اندیشه خلاقیت مدرن به وجود آمد. از آن زمان روانشناسان و محققان رشتههای دیگر، فقط به توسعه ایده اولیه ادامه دادهاند؛ بنا بر این گفتهها، آیا این به معنی آن است که هیچکس تا دهه ۱۹۲۰ خلاق نبوده است؟ خیر؛ بشر بهوضوح، توانایی تفکر خارج از چهارچوب و خلق ایدههای جدید را داشته است. در حال حاضر خلاقیت، کیفیت با ارزشی در فرهنگ همه جوامع به شمار میآید. تمرکز روی آن، بهعنوان خاصیتی مطلوب، احتمالا میتواند با رشد سریع ایدهها و فناوریهای جدید در قرن گذشته مرتبط باشد.
خلاقیت، الگوی تفکر است
بنابراین، آموختیم که خلاقیت یک توانایی است که به افراد امکان میدهد تا ایدههای جدیدی را توسعه دهند، اما این تعریف هنوز مبهم و نامحسوس است؛ مثل این است که بگوییم شناکردن، توانایی غرقنشدن در آب است. این جمله از نظر فنی صحیح است، اما کمکی نمیکند که درک درستی از آن داشته باشیم. برای درک عمیقتر، باید روی سکو قرار بگیریم و بتوانیم در آب شیرجه بزنیم.
تمام مهارتها از مغز ما سرچشمه میگیرند؛ چه مهارتهای جسمی، مانند یادگیری شنای پروانه و چه مهارتهای ذهنی، مانند یادگیری حل معادلات جبری. همه فعالیتها، به نورونهایی مربوطاند که در مغزمان فعالیت کنند تا بالاخره مهارتی را یاد بگیریم.
خلاقیت، مهارتی است برای عبور از روشهای معمول تفکر و خلق ایدههای جدید، اما این اندیشههای جدید از کجا به وجود میآیند؟
نیمکره راست و چپ مغز را فراموش کنید؛ شبکهسازی مهمتر است
مانند شایعه «ما فقط از ۱۰٪ مغزمان استفاده میکنیم»، مفهوم نیمکره چپ مغز، جایگاه خلاقیت و نیمکره راست مغز، جایگاه تحلیل است؛ فرضیات غلطی هستند.
بله، بخشهایی از مغز ما عملکردهای خاصی دارند، اما ارتباط ایجادشده بین این بخشها و شبکههای بعدی آنها، شناخت را به وجود میآورد؛ بهعنوان مثال، اگر میخواهید از روی تنه درختی روی مسیر آب عبور کنید، درگیر شبکهای هستید که بخشهایی از مغز شما را بهم پیوند میدهد که پردازش تصاویر بصری و هماهنگی حرکتی را کنترل میکنند. اگر به دوستتان توضیح دهید که چگونه توانستید از روی چوب رد شوید، باید قسمتهایی از مغز را که به گفتار مربوط است، اضافه کنید.
در موضوع خلاقیت، دانشمندان علوم اعصاب، ۳ شبکه بزرگ مغز را شناسایی کردهاند که مهم هستند.
- شبکه اجرایی؛ به شما کمک میکند تا توجه کنید و تمرکز داشته باشید.
- شبکه تخیل؛ به شما این امکان را میدهد که خیالبافی کنید یا بتوانید خودتان را بهجای شخص دیگری بگذارید.
- شبکه جالبتوجه؛ به شما این امکان را میدهد که چیزهایی را که در زوایای پنهان مغزتان دفن کردهاید، به دنیای اطراف خود نشان دهید؛ مثلا فرض کنید در جنگلی پیادهروی میکنید و متوجه گیاه خاصی میشوید؛ میخواهید به آن دست بزنید، اما مکث میکنید چون این گیاه به نظرتان اشنا میرسد؛ بله! این گیاه، پیچکی سمی و خطرناک است؛ شما بهطور ناخودآگاهی، خودتان را نجات دادید.
هرچه این شبکهها در مغزتان فعالتر باشند و هرچه بیشتر با هم کار کنند، فرد خلاقتری خواهید بود؛ بنابراین، با این دانش جدید، میتوانیم بگوییم که خلاقیت، مهارتی است که به ما این امکان را میدهد که جهان اطرافمان را درک کنیم، مشاهداتمان را به مخزن دانش موجود در مغزمان پیوند دهیم و از کاربردهای جدید دانش در جهان اطرافمان استفاده کنیم.
آیا بین خلاقیت و هوش ارتباطی وجود دارد؟
اگر همهچیز در شبکههای خاصی از مغز اتفاق میافتد، آیا افراد خلاق، باهوشتر هستند؟ ای کاش پاسخی قطعی برایتان داشتم! همان طور که پیش از این گفتم، خلاقیت موضوع جدیدی برای مطالعات محسوب میشود و هنوز، بهطور کامل درمورد این موضوع، تحقیقاتی انجام نشده است.
۲ محقق به نامهای استرنبرگ (Strenberg) و اوهارا (O’Hara)، در سال ۱۹۹۹ چارچوبی از ۵ رابطه ممکن را بین خلاقیت و هوش ارائه دادند:
- خلاقیت، نوعی هوش است؛
- هوش، نوعی خلاقیت است؛
- خلاقیت و هوش، همپوشانی دارند؛ یعنی از صفات مشترکی برخوردارند؛
- خلاقیت و هوش، بخشی از یک ساختار هستند؛ یعنی اساسا یک پدیده به حساب میآیند.
- خلاقیت و هوش، ساختارهای جداگانهای دارند؛ یعنی هیچ ارتباطی بین آنها وجود ندارد.
مطالعات مختلفی، شواهدی را به نفع هریک از این دیدگاهها ارائه میدهند، اما تاکنون هیچ نتیجه قطعیای حاصل نشده است؛ بنابراین هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد که اگر شما باهوشتر از دیگران باشید، پس نسبت به آنها خلاقتر نیز خواهید بود؛ درعین حال، هیچ مدرک دیگری نیز نشان نمیدهد که بین این دو پدیده، همبستگی وجود ندارد.
آیا کودکان خلاقتر از بزرگسالان هستند؟
اگر در گوگل (Google) درمورد خلاقیت جستوجو کنید، مقاله پروفسور جورج لند (George Land) را خواهید دید. در این مقاله، لند نشان داده است که با گذر زمان، خلاقیت کودکان کمتر میشود.
لند با سازمان ناسا (NASA) همکاری کرد تا با تهیه تست خلاقیت، به آنها کمک کند که مهندسان و دانشمندان خلاق را برای برنامههای فضایی انتخاب کنند. در سال ۱۹۶۸، او و همکارش بت جارمن (Beth Jarmen)، همان تست را از ۱۶۰۰ کودک گرفتند و دریافتند که ۹۸٪ از کودکان ۵ساله، بسیار خلاق هستند و هرچه سن افزایش پیدا میکند، خلاقیت نیز کاهش مییابد تا اینکه فقط ۲٪ از بزرگسالان، بهعنوان افرادی بسیار خلاق شناخته میشوند.
من کمی به این نتایج شک دارم؛ شاید دلیل مخالفتم فقط این باشد که نسبت به همه آن بچهها و ایدههایشان که باعث میشود فضانورد شوند، حسادت میکنم. مطمئنا آنها بازیکنان حرفهای «قایمباشک» هستند و احساس خوشبختی میکنند. (فقط کودک درونتان را در آغوش بگیرید؛ فشارهای جامعه را نادیده بگیرید تا شاید بتوانید صلاحیت رفتن به ماه را به دست آورید!) اما آیا بهتازگی کنار کودکی ۵ساله بودهاید؟
همکار من پسر ۵سالهای دارد. آخر هفته گذشته، او بشکهای از میمونهای عروسکیاش را به هم وصل کرد تا یک نردبان برای صعود مردان ارتش سبزش درست کند.
این عمل، نهتنها تحسینبرانگیز است، بلکه نمونه شگفتانگیزی از تفکر خلاق و خارجازچارچوب به حساب میآید؛ اما در دنیای واقعی چطور؟ شاید اینطور نباشد.
آیا داشتن تعداد سیناپسهای کمتر، مساوی خلاقیت کمتر است؟
کودکان خردسال، ذهنهای شگفتانگیزی دارند؛ آنها از میلیاردها سیناپس عصبی در چند سال اول زندگیشان برخوردارند؛ سپس با گذشت زمان، از طریق فرایندی به نام هَرَس سیناپسی (Synaptic pruning)، این اتصالات کاهش می یابند، زیرا برخی از این سیناپسها استفاده میشوند.
بهعبارت دیگر، بچهها انواع چیزهای عجیبوغریب را در ذهنشان به هم مرتبط میکنند، زیرا هنوز یاد نگرفتهاند که این چیزها لزوما با هم ارتباطی ندارند. این توانایی برقراری ارتباط بین چیزهای بهظاهر نامربوط که به آن «تفکر واگرا» نیز گفته میشود، نکته مهمی در تفکر خلاق به شمار میآید؛ اما این فقط یک قسمت از آن است و احتمالا به همین دلیل، هنوز آماده نیستم که به برنامه فضایی کودکان خلاق اعتماد کنم.
چگونه میتوانیم خلاقیت را آزمایش کنیم؟
آزمونهای خلاقیت که در دهه ۱۹۶۰ گسترش پیدا کردند، تستهای مربوط به تفکر واگرا هستند؛
نمونههایی از این آزمونها:
- کاربردهای جایگزین؛ (به استفاده از یک کاغذ به روشهای مختلف، فکر کنید؛ تعداد و اصالت ایدهها، روی نمره شما تأثیر میگذارد.)
- تستهای اشکال ناقص؛ جایی که به شما خطی روی کاغذ نشان میدهند و از شما میخواهند که نقاشی را تمام کنید. (موضوعات غیرمعمول، داستانهای ضمنی، شوخ طبعی و اصالت باعث کسب امتیازات بالا میشوند.)
- محققان دیگر، سعی کردهاند که خلاقیت را از طریق پرسشنامههای خلاقیت و رویکردهای شخصیت اجتماعی بررسی کنند. آنها به ترکیبی از سایر خصوصیات شخصیتی نگاه میکنند و تلاش میکنند تا فرمولی را برای یک فرد خلاق پیدا کنند؛ البته هر دو روش، از تعصبات ذاتی برخوردارند؛ بنابراین، در حالی که از تستهای تفکر واگرا انتقاد شده است، در حال حاضر پذیرفتهشدهترین معیار محسوب میشوند؛ البته من بسیار کنجکاوم که ببینم علوم اعصاب، ما را به کجا میبرند.
چرا باید به خلاقیت اهمیت بدهیم؟
امیدوارم وقتی میگویم همه میخواهند مهارتهای جدیدی را در خود پرورش دهند یا تواناییهای خود را رشد دهند، بیپروا و بیمنطق عمل نکنند. چه کسی نمیخواهد دوندهای سریعتر یا بازیکن پوکر بهتری باشد؟ اما همه ما ساعات محدودی را در روز در اختیار داریم؛ بنابراین نمیتوانیم تمرین کنیم که در همه چیز بهتر شویم. چرا خلاقیت یکی از آن مهارتهایی است که باید وقت خود را به گسترشدادن آن اختصاص دهید؟
اگر به حرفه خود اهمیت میدهید، احتمالا ارزش سرمایهگذاری را دارد. مدیران و کارفرمایان، افراد با خلاقیت را انتخاب میکنند. طبق نظرسنجی اَدوبی (Adobe)، افراد خلاق ۱۷٪ بیشتر از افرادی که نمیدانند خلاق هستند یا نه، درآمد کسب میکنند؛ به همین ترتیب، در یک نظرسنجی از ۱۵۰۰ مدیرعامل، مشخص شد که خلاقیت، ویژگی شماره یکی است که برای موفقیت در تجارت ضرورت دارد.
دادههای این نظرسنجیها، بر اساس نظرات و یا گزارشهای افراد به دست آمدهاند، اما حتی اگر دانشمندان نیز اشتباه کنند، پدیده خلاقیت ارزش توجهکردن را دارد. مطمئن باشید که مدیر شما و مدیران مدیر شما اینگونه فکر میکنند که خلاقیت مهم است.
همه این گفتهها درستاند، زیرا شخص خلاق، کسی است که ایدههای خوبی را ارائه میدهد و میتواند آنها را پرورش دهد. در دنیای امروز، خلاقیت دقیقا همان عاملی است که باعث موفقیت و رونق کسبوکار میشود.
آیا میتوانیم خلاقتر شویم؟
خلاقیت، هدیهای جادویی نیست که فقط به چند فرد خوششانس اهدا شود؛ بلکه مهارتی است که میتوانید آن را ارتقا و توسعه دهید.
خبر خوب این است که اگر شما خود را بهعنوان بزرگسالی بدون خلاقیت میدانید، میتوانید تمرین کنید تا ذهنی کاملا جدید و خلاقانه داشته باشید و یک بار دیگر به عادت تمرین خلاقیت و نوآوری بپردازید.
گذشته از انجام کارهای ساده، مانند سفر به مکان جدید، پیادهروی و داشتن سرگرمیهای جدید، میتوانید خودتان را نیز آموزش دهید تا کار جدیدی را انجام دهید و در این زمینه به یک متخصص تبدیل شوید. اینطور نشان داده شده است که پس از تمرین زیاد درمورد موضوع خاصی، خلاقیت پدیدار میشود؛ همچنین باید از امکانات جدید استقبال کنید؛ درمورد جهان کنجکاو باشید و بهراحتی اشتباهاتتان را برطرف کنید. اگر از این اقدامات استفاده کنید، به زودی خلاقتر خواهید شد.
ویژگیهای افراد خلاق
افراد خلاق نترس هستند
بسیاری از این افراد از اینکه ممکن است ایدهشان خوب و پخته نباشد و مورد تمسخر دیگران واقع شود میترسند و به همین دلیل آن را بیان نمیکنند؛ اما یکی از ویژگیهای افراد خلاق، نترس بودن آنها در بیان نظرات و عقاید جدید است؛ حتی اگر به نظر ایدهشان چندان پخته و ملموس نباشد، آنها با کار کردن روی ایده و طرحشان آن را در طول زمان پختهتر میکنند.
افراد خلاق خیالپرداز هستند
خیالپردازی شاید برای بسیاری از افراد سخت و غیرواقعی باشد، اما افراد خلاقه جلوی ایدهپردازیهای ذهن خلاقشان را نمیگیرند. آنها به قوه تخیلشان اجازه میدهند که آزادانه عمل کند و دراینبین به بسیاری تجربیات و یافتههای جدید میرسند که یا بهطور مستقیم خودشان به یک ایده تبدیل شده یا برای یک ایده دیگر خوراک مناسبی میشوند.
از محدودیتها فراری هستند
یکی از بارزترین نشانههای این افراد، فراری بودن از محدودیت است. این افراد برای اینکه محدودیتها را کنار بزنند و برای آن راهحل پیدا کنند دست به ابداعات و اختراعاتی میزنند که همه آنها از خلاقیت این افراد سرچشمه میگیرد.
این چند مورد تنها تعدادی از شاخصههایی است که در افراد خلاق دیده میشود و طبیعتاً موارد بسیار بیشتری وجود دارد؛ اما اگر حس میکنید که این موارد را دارید یا بهطور کل فردی خلاق هستید، چطور میتوانید این خلاقیت را تقویت کنید؟ برای پاسخ به این سؤال هم به چند مورداشاره میکنیم:
- یکی از مواردی که افراد را از خلاقیت دور میکند، فکر کردن به اهداف مالی است. کافی است این موضوع را کنار بگذارید یا کمی به تعویق بیندازید و به ایدهای که در ذهن دارید بدون در نظر گرفتن موارد مالی فکر کنید. خواهید دید که دریچههای بسیار بیشتری برای ایدهای که در ذهن دارید باز خواهد شد و خلاقانهتر به موضوع فکر میکنید.
- به یک موضوع یا دغدغه از دریچههای مختلفی نگاه کنید. اینکه فقط شما با یک نگاه و یک دید به موضوع فکر کنید نمیتواند چندان قوه خلاقیت شما را به چالش بکشد؛ بنابراین سعی کنید از نگاه افراد مختلف موضوع را بررسی کنید.
- ایدهای که در ذهن دارید را بسازید. بسیار اوقات دیده میشود که موضوعات در ذهن افراد فقط در حد یک ایده باقی میماند و خروجی آن در بهترین حالت، چند جمله روی کاغذ است. پس برای اینکه این موضوع بیشتر به واقعیت نزدیک شود و خلاقیت بیشتری داشته باشد، سعی کنید حداقل نمونهای اولیه ازآنچه در ذهنتان است را بسازید.
- گاهی لازم است که متضاد آن چیزی که در ذهن دارید را هم تصور کنید تا ببینید چه نتیجهای روی اصل موضوع بهجا میگذارد؛ بنابراین سعی کنید از متضاد سازی استفاده کنید و برای این کار از چیزی نترسید.
مواردی که گفته شد همه آن چیزی نیست که برای خلاق شدن به آن نیاز دارید، اما میتواند موضوع خلاقیت را برایتان کمی ملموستر نماید.
آخرین دیدگاهها